کد مطلب:90455 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

جنایت بسر بن ارطاه











در تاریخ، فجایع هولناكی، از بزه كاران و ستمگران دیده می شود كه با شگفتی انسانهای بشر دوست، مواجه و عاملان آنها را به لعن و نفرین یاد می كنند، در میان این حوادث و فجایع، فاجعه ای هولناكتر از جنایت بسر بن ارطاه (ابی ارطاه) در سال چهلم از هجرت، به دستور معاویه، نسبت به مردم مكه و مدینه، در تاریخ كمتر به چشم می خورد، بعد این جنایت به اندازه ای وسیع بود كه ابن ابی الحدید می گوید: سوای كسانی كه آنها را زنده سوزانده و به شمار نیامدند، عدد كشته شدگان این فاجعه ی هولناك به سی هزار تن رسیده بود، خداوند او را به آتش قهرش بسوزاند.

بسر با جمعیت سه هزار نفری درنده خوی، راه مدینه را در پیش گرفت، ابوایوب انصاری فرماندار مدینه، از ترس فرار نموده و به كوفه، نزد امیرالمومنین علیه السلام آمد، این جانی خون آشام، پس از ورود به مدینه، از هیچ جنایتی فروگذار نكرد، خانه های مردم مدینه را ویران نمود و از صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانند: جابر بن عبدالله و غیره با وضع فجیعی، برای معاویه بیعت گرفت و مردم بی پناه مدینه را، عموما به مرگ تهدید كرد. به گفته ی طبری در مدت یك ماه در مدینه ماند و در طول این زمان، هر كسی كه كمتر نقشی، در قتل عثمان داشت، به قتل رساند و خانه های بسیار را به آتش كشید و ویران نمود، سپس ابوهریره را بر مردم حاكم كرد و راهی مكه گردید، در بین راه مكه و مدینه، كشتار وحشیانه ای را به راه انداخت و اموال زیادی را تاراج كرد و حتی بر زنان و كودكان رحم نكرد. پس از ورود وی به مكه، فثم بن عباس، عامل علی علیه السلام در مكه، چون قدرت مقاومت با او را نداشت، فرار كرد، این جانی تاریخ، مردم مكه را ارعاب نمود و به اكراه و اجبار از آنها، برای معاویه بیعت گرفت سپس، راهی یمن شد، عبیدالله بن عباس، فرمانروای آنجا، به سوی كوفه فرار نمود و عبدالله بن عبدالمدان حارثی را جانشین خود نمود، بسر او و فرزندانش را دستگیر نمود و به قتل رساند. دو كودك عبیدالله به نام، قثم و عبدالرحمن كه نزد مردی از قبیله ی كنانه مختفی بودند، دستگیر كرد، مرد كنانی گفت: درباره ی این دو كودك چه تصمیم داری، گفت: آنها

[صفحه 510]

را خواهم كشت، مرد كنانی، گفت: اگر چنین است مرا هم بكش، آن جلاد بی رحم، كودكان و مرد كنانی را با هم به قتل رساند، زنی از قبیله ی كنانه گفت: ای جانی خون آشام، تقصیر این دو طفل، چه بود كه آنها را كشتی، به خدا سوگند، كودكان نه در جاهلیت و نه در اسلام، گناهی بر آنها نبوده و مورد ترحم بوده اند، وای بر تو كه نه به كودكان و نه به پیران و سالخوردگان رحم نداری. ام الحكم جویره بن خویلد مادر آن دو كودك كه منظره ی دلخراش شهادت فرزندان بی گناه خود را به چشم دیده بود، دیوانه وار بر سر و صورت می زد و شبانه روز گریه می كرد و اشعاری می سرود.


یا من احس بنییی الذین هما
كالدرتین تشظی عنهما الصدف


یا من احس بنییی الذین هما
مخ العظام فمخی الیوم مزدهف


یا من احس بنییی الذین هما
قلبی و سمعی فقلبی الیوم مختطف


نبئت بسرا و ما صدقت ما زعموا
من افكهم و من القول الذی اقترفوا


احنی علی و دجی ابنی مرهفه
من الشفار كذاك الاثم یقترف


زمانی كه امیرالمومنین علیه السلام از شهادت مردم بی گناه و خصوصا این دو كودك با خبر شد، بی نهایت جزع كرد و بسر را نفرین نمود «فقال: اللهم اسلبه دینه و عقله»، تیر دعای دل سوخته ی علی علیه السلام به هدف رسید و آن جانی سفاك، پس از پایان ماموریت جانیانه اش، دیوانه شد و می گفت: به من شمشیری بدهید، تا هر كه را بخواهم بكشم، نزدیكانش شمشیری را از چوب ساخته و مشكی را پر از باد كرده و در اختیار او گذاردند، او مرتبا با شمشیر چوبین به مشك می زد، تا راه دركات جحیم را در پیش گرفت و به دوزخ رفت، لعنه الله و اخزاه.

[صفحه 511]


صفحه 510، 511.